دکلمه4
روزگار وحشىگرى طاغوت، تاراج انديشههاى بهارى را آه مىكشيديم.
اختناق، هر لحظه اتفاقى سرخ بود.
در تنگناى شب شليك بوديم و آرزومند كلماتى فاتحانه. تقويمها، بيهودگى را ورق مىزدند و معصومانهترين واژهها، زير يوغ ستم بودند. ناگهان، كسى فصلهاى پرتپش پيروزى را براى ما سوغات آورد و نقشه سياه شب را با دستان عزتمند خود ريزريز كرد. خرقهاى پرشكوفه بر اندام جغرافياى ميهن پوشاند تا هزارههاى ديگر اين خاك، از فخر فجر به خود ببالند.
او هنگامى آمد كه چشمان فرتوت سيهزادگان را مه گرفته بود و به يكباره، همه آنها شفافيت خورشيد را باور كردند؛ كه: «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ».
مردى آمد و با فجرنامه آزادى، حلاوتى اشراقى در كام وطن ريخت و ما را به اين اطمينان رساند كه تا آيههاى پيروز خدا هست، ميهن، مانند هر صبح، دست نخورده باقى خواهد ماند.
فجر است و سپيده، حلقه بر در زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام، در كشور ما
خورشيد حقيقت از افق سر زده است .
اختناق، هر لحظه اتفاقى سرخ بود.
در تنگناى شب شليك بوديم و آرزومند كلماتى فاتحانه. تقويمها، بيهودگى را ورق مىزدند و معصومانهترين واژهها، زير يوغ ستم بودند. ناگهان، كسى فصلهاى پرتپش پيروزى را براى ما سوغات آورد و نقشه سياه شب را با دستان عزتمند خود ريزريز كرد. خرقهاى پرشكوفه بر اندام جغرافياى ميهن پوشاند تا هزارههاى ديگر اين خاك، از فخر فجر به خود ببالند.
او هنگامى آمد كه چشمان فرتوت سيهزادگان را مه گرفته بود و به يكباره، همه آنها شفافيت خورشيد را باور كردند؛ كه: «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ».
مردى آمد و با فجرنامه آزادى، حلاوتى اشراقى در كام وطن ريخت و ما را به اين اطمينان رساند كه تا آيههاى پيروز خدا هست، ميهن، مانند هر صبح، دست نخورده باقى خواهد ماند.
فجر است و سپيده، حلقه بر در زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام، در كشور ما
خورشيد حقيقت از افق سر زده است .
+ نوشته شده در شنبه دهم بهمن ۱۳۹۴ ساعت 19:0 توسط یاسر زنگنه ابراهیمی
|